سال 84 بود. اون سال انتخابات ریاست جمهوری بود و سن رای دادن از 15 سالگی حساب میشد. منم رای اولی بودم و تازه اول راه. حتما یادتون میاد که تعداد کاندیدای انتخابات تقریبا زیاد بودن و رای گیری کشیده شد به مرحله دوم بین و رفسنجانی. حالا بماند مرحله اول به کی رای دادم که به ضرس قاطع اون شخص آقای نبودن ولی توی مرحله دوم یادمه خیلی بحث بود که به کی رای بدیم. کل خانواده و خاندان ما به جز شوهر خالم عزمشون رو جزم کرده بودن که به رای بدن. خیلی امید بسته بودن و می گفتن اگه رای بیاره خیلی کارا می کنه و از این حرفا، اما من و دخترخالم یواشکی خودمون رفتیم دنبال اینکه به کی رای بدیم. کلی تحقیق کردیم و تصمیم گرفتیم به رفسنجانی رای بدیم. شب رای گیری همه فامیل خونه ما جمع بودن و بحث حسابی ی بود و همه هم از دم به جز همون شوهر خالم به رای داده بودن. من و دختر خالم هم از ترس مواخذه صداشو درنیاوردیم و وانمود کردیم به رای دادیم. اون سال ها گذشت و گذشت و گذشت و ما رازمون رو لو ندادیم و البته با مواضع ی آدما بیشتر و بیشتر و بیشترتر (!) آشنا شدیم تا رسیدیم به پریشب که گفتن آقای رفسنجانی فوت کرده. اصلا همه شوک شدیم. من هنوزم باورم نشده مرگ این آدم رو. خیلی ناگهانی و خیلی سریع. دیشب به خانوادم ماجرای اون سال رو گفتم. انگار که مثلا یه افتخاری باشه با غرور گفتم. حالا دیگه از مواخذه شدن نمی ترسیدم.

پ.ن: من واقعا از فوتشون ناراحت شدم. خیلی زیاد.

پ.ن: هنوز فکر می کنم اون سال دو تا افتخار برام داشت 1) با علم به آقای رفسنجانی رای دادم 2) به آقای رای ندادم! نه اون سال نه سال دیگه ای



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شعر و ترانه سفارش پاورپوینت، تایپ،ورد و فتوشاپ کاشی و سرامیک نیاوران عصر غیبت سلامتی بدن وبلاگ دبیرستان دوره ی دوم آیت الله غفاری هفشجان دبیرستان استعداد های درخشان فیروزآباد زاهدروید